جنگ مثل سایه، همیشه همراهمان است. گردبادِ خشمگینی که ستونهای زندگی را میشکند و چیزی جز ویرانی و ناامیدی باقی نمیگذارد.من و خانوادهام سالهاست که به آن عادت کردهایم. مثل یک مهمانِ ناخواسته حاضر به رفتن نیست. اما این سایه ی نوآمده، این سایه ای که سیاهی ترسناکتری را زاییده است، فرق میکند. تاریکتر، وحشتانگیزتر و مثل وَبای همهگیر همهچیز را آلوده کرده است...آن بعدازظهر، مثل روزهای پیش، سنگینی ناامیدی و احساسِ سُستی شانههای باریکِ مادرم را آویزان کرده بود. آفتاب از پشتِ شیشههای شکستهی پنجرهمان به خانه میتابید و روی صورتِ نهیب و چشمانِ بیرنگش مینشست. پوستِ روی استخوانیش پُرآژنگ شده بود. حالِ خواهرم بدتر از او، جسمِ کوچکش لاغرتر و چشمانش مثل عروسکِ یکپایه اش که همیشه در گوشه اتاق میخوابید، بیرنگتر مینمودند. دنده هایمان مانند کلیدهای پیانو از بدنمان بیرون زده بود. سالها پیش پدرم که آن وقت زنده بود، گفت: "جنگ مانند سرطان است، آرام - آرام هر چیزی را که با آن در تماس است، میخورد".تمام تلاشم را به کار بُردم تا اگر حتی دستم زیر سنگ هم برود، چیزی برای خوردن پیدا کنم. اما این کار مثلِ تلاش برای صیدِ ماهی در بسترِ یک رودخانه ی خُشک بود. هیچ وقت این قدر احساسِ درماندگی نکرده بودم. روزِ گذشته آخرین دَستپانه ی مادرم را با بَهای ناچیز فروختیم.* * * *گویی شهرِ ارواح بود. خیابانها مثل شکمم خالی، فروشگاهها مانندِ دهانم بسته، تنها گاهی صدای انفجار از دوردست میآمد و سکوت را میشکست. ساختمانها ریخته و گوشهها پر از آوار بود. بوی دود و باروت در هوا میپیچید. نمیتوانستم در حینِ راه رفتن احساسِ ترس نکنم. هر لحظه ممکن بود در تیررس قرار بگیرم. سرم را مثل متهمان پائین انداخ, ...ادامه مطلب
مثل مُردابی که در اندیشة تحریک نیستهیچ کس اینجا عزیز من به من نزدیک نیستطبق اظهار نظرها زندگی زیباست. نه!بی گمان صاحب نظر چون ما دلش تاریک نیستروشنی همواره بعد از تیرگی سر میزندحیف اینجا روز و شبها قابل تفکیک نیستیاد حرف مادر افتادم که روزی گفته بودمیرسد وقتی که دنیا روزگارش نیک نیستهرچه بدبختیست از بی همزبانی می رسدزخم تنهایی مارا چاره جز شلّیک نیستمن به, ...ادامه مطلب
دلم گرفت، دلم مُرد از هوای شما کجا روم که رها باشم از جفای شما به سوی غربت تلخ از دیار کوچ کنم؟که "تنگ" میکنم این شهر را برای شما! منی که در بغلم صد چراغ میسوزد چرا قدم بگذارم به جایْ پای شما؟!هنوز ذهن من از اعتراض لبریز است مگر به خواب روم گم شود صدای شما! خودم برای خودم یک رفیق میمانم نه آشنای کسانم! نه آشنای شما! مرا به خاطر عشق از خدا نترسانید نمیش, ...ادامه مطلب
نشریات "تاجپرینت" ِ شهر خجند تاجیکستان جدیدترین مجموعه اشعار شاعر نام آشنا و خوشبیان تاجیک #اعظم_خجسته را تحت عنوان "آمد بهار بی تو" از چاپ برآورد. این مجموعه فراگیر شعرها در قالب "زلال" و غزلهای جدید شاعر است.زلال به عنوان سبک جدید شعر سال 2010 توسط شاعر ایرانی استاد دادا بیلوردی مطرح شد که امروز از تولد آن 7 سال میگذرد. بهروز ذبیحالله، شاعر و پژوهشگر توانای تاجیک در پیشگفتار مجموعه شعر "آمد بهار بی تو" مینویسد: "اعظم خجسته از معدود تاجیکان موفقی هست، که شانه به شانه در برابر دادا بیلوردی بنیانگذار سبک زلال برای رونق این سبک تازه در میان فارسیزبانان تلاش کرد و تنها شاعری است، که موفق شد اوّلین مجموعه اشعار خود را در سبک زلال در ایران منتشر کند" همچنین در این مجموعه توضیحات لازم و کامل در بارة ساختار و ویژگیهای سبک زلال از سوی بنیانگذاران این سبک برای دوستداران ادب و فرهنگ ارائه شده است، که با مطالعة آن میتوان شناختی کلّی در بارة سبک زلال به دست آورد. گفتنیست، که شاعر صاحب سبک تاجیک اعظم خجسته، تا کنون 4 مجموعة شعر با نامهای "چشمة شاعر"، "سایه روشن"، "چشمة زلال"، "سپیده را سلام"- را در تاجیکستان و ایران منتشر نموده، امروز یکی از شاعران مطرح در حلقههای فارسیگوی منطقه محسوب میشود. یادآور میشویم، که مؤسسهٔ فرهنگی اکو نهاد، فرهنگی سازمان همکاریهای اقتصادی (اکو) سال 2011 نشا, ...ادامه مطلب
ناگهانی، بی هوا، می بوسمتعاشقانه، با صفا، می بوسمت عشوه هایت،خنده هایت وای منبا همین ناز و ادا می بوسمت دكمه ها را باز کن ای نازنینتا که می بینم تو را می بوسمت از لبت گویا خدا بوسیده استامشب از بهر خدا می بوسمت با دو چشمت آه مستم كرده ایلب عسل، گیسو طلا، می بوسمت با تو من حالی به حالی می شوممی شوم دیوانه تا می بوسمت پشت شیشه نم نمِ باران، ولیاین طرف من، بیصدا می بوسمت ای که با یک بوسه شاعر میشویشعر می خواهی؟ بیا، می بوسمت ,شعر می خواهی,شعر خلیج فارس میخواهی ...ادامه مطلب
مثل بیگناهی که، عدل و داد می خواهدخاطر پریشانم حرف شاد می خواهدعهد میکنی، اما عهدهای بی پایهعشق هم عزیز من! اعتماد می خواهدقهر میکنم گاهی، دور میشوم از توتا دلی به یاد توست، از تو یاد می خواهدما دو تن نفهمیدیم رسم عاشقی، چون عشق...هم مرید میجوید هم مُراد می خواهدنیستی تو همبالم، پر زدن میسّر نیستزیر اسمان، پرواز، اتحاد می خواهد!مادرم به من می گفت، عشق، سختْ دشوار استدرد میكشی، صبری، بس زیاد میخواهد.#ﻓﺮﺩﻭﺱ_ﺍﻋﻈﻢ , ...ادامه مطلب
نفرین به همان روز که دل میكنی از من!نفرین به همان عشق که اخلاص نداری !#ﻓﺮﺩﻭﺱ_ﺍﻋﻈﻢ@firdavsiazam , ...ادامه مطلب
با نگاهت باز شعر بی حساب اورده اینم نمک با گیسوانت عطر ناب اورده ایآسمان را دیدم و امشب ندیدم ماه رابا سر مویت به روی مه نقاب اورده ای؟خنده ی مستانه ات پر کرده امشب خانه را اه بانو جان مگر با خود شراب اورده ای؟آسمان سینه ام مهتاب را گم کرده استدر دل شب با حضورت آفتاب اورده ایبا تو من حالی به حالی میشوم دیوانه جان! با خودت یک بیدلستان اضطراب، آورده ای!فردوس اعظم,باز دوباره با نگاهت ...ادامه مطلب
ای که می افتی دمادم پیش پای دیگرانآه در میآوری ناز و ادای دیگرانتا مكدر میشود ایینه ی دیدارهادور از ما میشوی و آشنای دیگرانهیچ کس در چشمهایت عشق را معنا نكرد میكشی بر شانه ات بار جفای دیگرانتا شدی پیدا به چشم مردم بی چشم و روگم شدی اخر میان های-های دیگرانچشمها را بسته ای ,در جادههای زندگی مثل سایه میروی اندر قفای دیگراندر سکوت خویشتن در خود شکستی بارها میشود فهمید از چشمت صدای دیگرانعاقبت گم میکنی خود را میان بیكسی میشوی روزی گرفتار بلای دیگران,ای که میپرسی نشان عشق چیست,ای که میگویی مسلمان باش,ای که میبینی منو گوشه نشین,ای که میبینی مرا گوشه نشین,ای که میان جان من,ای که میپرسی نشان عشق,ای نامه که میروی به سویش,گربه ای که میگه نازم کن,ای که دستت میرسد,خانه ای که میچرخد ...ادامه مطلب
در ذهن سرد خانه هیاهو نمیرسدآواز گرم یک - دو پرستو نمیرسدگلدان پشت پنجره ام بی طراوت استاینجا شمیم تازه ی شب بو نمیرسدگیسوی مه به شانه ی دریا نشسته استاما چراغ ماه به این سو نمیرسددیوار سرد و پنجره سرد و اتاق سردعطری هم از تن زن خوش رو نمیرسدحالا هوای خانه مرا مشت میزندوقتی که عطر تند تن او نمیرسد..., ...ادامه مطلب
بانو قسم به شعر من از تو نمی برمبیرون نمیشوی نفسی از تفكرمتا لحظه ای,که خاطرههای تو با من استاز حسّ عاشقانهترین لحظهها پرماما هجوم خاطره گاهی قشنگ نیستاز دست خاطرات خودم سخت دلخورمحالا چه گونه بغض دلم را براورموقتی که نیستی تو و غرقِ تحسُّرمباران ,همان دقیقه که رفتی ,شروع شداز آن به بعد پشت سرت غصه میخورم, ...ادامه مطلب
میشود بالین و بستر سرپناهت بعد از اینسینهام میسوزد از اندوه و آهت بعد از اینمینشینی گوشه ای و یاد می آری مراخیره میماند به سوی در نگاهت بعد از اینغیر من راز و نیاز چشم هایت را کسیدرک خواهد کرد در شام سیاهت بعد از این؟شب که چتر خویش را وا میکند در خلوتتكیست، میخواهم بدانم تکیه گاهت بعد از این؟, ...ادامه مطلب